نام : حاتمی
جنسیت: مرد
وضعیت تاهل: در رابطه
سال تولد: ۱۳۶۳
موضوع: روانشناسی
متن سوال : با سلام و خسته نباشید من پسری هستم ۳۳ ساله تهران زندگی می کنم و مجرد
الان ۱ سال با دختری در محل کارم اشنا شدم و بقصد ازدواج و اشنایی بیشتر باهم ارتباط داشتیم و تا الان همه چی به نسبت خوب و نرمال بوده و هردومون راضی هستیم که ازدواج کنیم
اما مشکل من خانواده بشدت مذهبی و غیر قابل تحمل خودم هست که البته من در سه سالگی پدرم رو ازدست دادم و پدرم بگفته تمام اشنایان تقریبا اعتقادات مذهبی نداشتند ولی مادرم خیلی متعصب و بطبع سعی کرد تمام اعضائ خانواده ک شامل ۳ پسر و ۱ دختر میشه رو به همین شکل تربیت کنه و من از سن حدود ۲۰ سالگی فقط یک بار در حد یک جمله گفتم من به دختر خاله ام علاقه دارم و ایشون هم بشدت مخالفت کرد و منو مجبور کرد با دختری ک مورد انتخاب خودش بود ازدواج کنم ک این ازدواج بعد ۱۴ روز بهم خورد البته بخاطر پرداخت هزینه سنگین مهریه مراحل طلاق خیلی طولانی شد ولی عملا بعد اون ۱۴ روز باهم زندگی نکردیم.
در همون سالها با این اعتقادات خشک متعصبانه مخالفتم شروع شد. بعد از مدت کوتاهی من متوجه رابطه سکسی پنهان مادرم با پسر همسایمون که از من هم ۱ سال کوچیکتر بود شدم و بعد حدود ۲ سال بهش گفتم که من از این رابطتون اطلاع دارم و گفتم شما اگه میخواید ارتباط داشته باشید خب با ایشون ازدواج کنید . خلاصه این فهمیدن من باعث شد از اون شهر همراه با داداش کوچیکترم مهاجرت کنن و بعد از این قضیه تا مدت حدود ۲ سال از من بشدت خجالت میکشید باتوجه به این که به هیچ عنوان در موردش دیگه حرفی نزدم .
مذهبی بودن ایشون منو همچنان ازار میداد همش زور و اجبار و یک خاطره بسیار تلخ طلاق و ..
از همون سالها دیگه عملا من از خانوادم جدا شدم و دیگه باهشون زندگی نکردم ولی ارتباط در حد سالی یکی دوبار دارم اما بدون هیچ احساس یا دلتنگی و یا ذوقی برای دیدن شون
تواین سالها از یک طرف نبودن پدر و از یک طرف دیگه تفاوت من با مادرم و طرد شدنم از خونواده با خانمی که تقریبا هم سن و سال مادرم هست اشنا شدم و همین درد دل رو باایشون کردم و ایشون منو درواقع بعنوان فرزند خواندگی خودشون قبول کردن و واقعا خلا هم پدر و هم مادر رو برام پر کردن و همیشه از بودن ایشون خیلی احساس ارامش دارم
حالا باتوجه به روحیات من و دختر مورد انتخاب من که ۲۶ سالشه و مذهبی نیست به هیچ عنوان مادرم حاضر به همکاری و خواستگاری اومدن نبودن ونیستن.
و تمام این داستان رو هم طرفم اطلاع داره
حالا سوال من اینجاست که من بشدت قلبا علاقه دارم که در واقع نامادری من بیاد و خودشو بعنوان مادر من معرفی کنه و واسه ازدواج م همراهیم کنه ولی خانمم میگه اگه بخوای اینکارو بکنی نباید کل داستان رو بگی یعنی اینکه فقط بگی ایشون نامادری شما هستن و یا اصلا همین رو هم نگید و ایشون رو بعنوان مادر خودت بیاری و اسمی از مادر اصلی خودت نگی دلیلشم این که اگه غیر این رو بگی مطمئن باش محال ممکنه پدر و مادرشون قبول کنن ک پسری با مادر دیگه بجای مادر خودش اومده و اصلا چنین چیزی قابل قبول نیست.
بازم باتوجه به اینکه مادر تنی خودم به هیچ عنوان حاضر ب همکاری نیستن . البته خیلی محترمانه و مکرر ازشون خواهش کردم ولی نتیجه ای نداشت. دلیلشون هم همون موضوع مذهبی نبودن من و دختر مورد علاقمه همین…
ایا این کار یعنی نگفتن کل واقعیت مادرم به خونواده همسرم و فقط در این حد ک ایشون نامادری من هستن از نظر شما مورد تایید هست یانه منو راهنمایی کنید . لطفا
اسیب عدم حضور خانواده در جلسه خواستگاری
سؤال
https://telegram.me/razmosaver/4052
پاسخ
https://telegram.me/razmosaver/4053
دکتر جلال مرادی
مرکز روانشناسی و مشاوره راز